- ۳ نظر
- ۲۱ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۵
نذر کرده ام؛
100 دور تسبیح،
"اهدنا الصراط المستقیم"بخوانم...
شاید این بار،
مسیرم به خدا افتاد...
حسین جان...
آقا...
اگراشک در بساطم نباشد،
عرق شرم،قبول می کنی؟
دلم،عجیب تو را میخواهد...
اومدم؛انتقام سیلی مادرم رو بگیرم...
اومدم؛انتقام 25 سال خونه نشینی پدرم رو بگیرم...به امید نابودی هر چه زودتر بد خواهان تشیع،
عین بیداری بود؛
خوابم مربوط بود به حرفای دیشب با یک عزیز...
ان شاءالله خیره!
کاش حرفای دیشبو نمیزدم؛خیلی تلاش کرده بودم واسه عادت به این شرایط!
البته؛من خیلی وقته تصمیممو در این مورد گرفتم؛ولی یادآوریش اذیتم میکنه...
+از فردا،رسماً کلاسام شروع میشه و امروز میرم خوابگاه...
البته؛هر فرصتی پیش بیاد،از خودم مینویسم!
خوشبحالم که دوستای خوبی دارم...
++خیلی دلم تنگ شده؛برای اون2نفر...
برای بهترین نقطه ی...
+++دوستای خوبم؛یه دختر خانم13-14ساله،بعد از یه عمل سخت هنوز تو کماست!
براش دعا کنید!
لطفاً هرکی که این مطلبو خوند،واسه سلامتیش یه صلوات بفرسته...
++++حرم امن الهی،داره نا امن میشه!
خدایا؛رحم کن...
+++++اشک هایم را نگه میدارم...
++++++واسه من هم دعا کنید؛بنده های خوب خدا...
یا زهرا"س"...
همه چیز،عادی بود؛
سلام و احوال پرسی...
اون لحظه ای که از آشپزخونه بیرون اومدم،
فکرمیکنم یه چیزی میخواست!
اما من حتی بهش نگاه هم نکردم،مثل همیشه...
راهمو کج کردم و رفتم تو اتاق!
عادت کردم؛به اینکه وقتی سر یه سفره نشستیم؛سرمو بلند نکنم!
همش تو عذابم...
وقت رفتن،مثل دفعات قبل نبود...
میخواست بره؛جدا از مامان خطابم کرد:"...خانم خداحافظ"
دفعه قبل که من راهی قم بودم؛باهمه خداحافظی کردم؛
ولی انگار اون شخص اونجا وجود نداشت!"ممکنه اینو به حساب بی اعتناییم بذاره،اما..."
سخته؛ولی قبول دارم!
بااینکه،همه چی واقعی بود...
اینطور که از شواهد و قرائن پیداست،
فردا مهمون داریم!
یکم استرس دارم؛ولی علتشو میدونم!
علتش اینه که نمیدونم رفتار درست تو این موقعیت چیه؛
و اگه هم بدونم،مطمئن نیستم که بتونم بهش عمل کنم!"بخاطر پس لرزه های پشت سرش"
من همونیم که دوست داشتم آخرهفته بریم خونه دایی اینا؛
اما الآن نمیدونم باید خوشحال باشم یانه!
علت جدیدی نداره؛فقط همون که گفتم.نمیتونم عادی باشم!!!
در هر صورت،برخورد من با همه خانواده دایی دقیقاً مثل دفعه قبل خواهد بود...
راضی ام!
التماس دعا
زیاد اهل چای خوردن نیستم؛اما...
چای شما،حس و حالش فرق داشت...
+ان شاءالله اثر دارد؛امشب!
کاش،انگشتر عقیق حضرت آقا
جای حلقه بشینه تو دست همسفرم...
+خیلی وقته،خیلی هوایی شدم!
کلی سوال از خدا دارم...
دیشب داشتم؛به پسر حضرت زهرا"س"فکرمیکردم...
به کسی که حضرت زهرا،خودشون بگن:"من مادرشم"
یازهرا...